امروزه در نوشتهها و گفتهها مخصوصاً در مجلات، روزنامهها، كارهای هنری، نمایشی و فیلم سازی، كلمه «عشق» بیشتر از همه چیز دیگر به چشم میخورد. ناگفته نماند در نزد بعضیها وقتی سخن از عشق و عاشقی به میان میآید، بدون هیچگونه در نظر گرفتن معنای عرفانی و حقیقی آن، معنای مجازی و شهوانی به ذهن او متبادر است.
و بعضی از نویسندگان مطبوعاتی نیز بر این امر صحه گذاشته و عشق را در همین چهارچوب خلاصه نموده یا ای بسا به معنی واقعی آن خیلی كم و گذرا پرداخته میشود.
بعنوان نمونه اخیراً در مجله «ایران جوان»(1) از صفحه روبرو میشویم كه در بالای صفحه از عشق سؤال كرده وزیر سؤال با تصویر مینیاتور زن مزیّن شده و نوشتن جملاتی چون «لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، و یوسف و زلیخا» طوری تنظیم شده است كه ذهن هر بیننده را به معنای مجازی آن سوق داده، و چنین وانمود میكند كه عشق معنائی جز این ندارد!! ولی باید توجه داشت كه عشق یكی از مسائل اساسی عرفان است و موضوع آن از موضوعات بسیار عمیق و دقیق عرفان اسلامی است.
از عشق در عرفان در مراحل اوّلیه آن، به عنوان عاملی برای جذب گام به گام انسان به سوی حق بهره میگیریم. از این لحاظ كه عشق در حقیقت یك واقعیت وسیعی است و همچون حقیقت وجود از نظر عرفا، دارای مراتب نامتناهی از لحاظ شدّت و ضعف و حقایق و مظاهر و... است و چون ادراك و استعداد انسان مختلف، و درجات و حالات او متفاوت است، لذا برداشتها نیز مختلف است.
عشق اوج علاقه و احساسات است ولی نباید پنداشت كه آن چه به این نام خوانده شود یك نوع است بلكه انواع كاملاً مختلفی دارد، آن چه از آثار نیك گفته میشود، مربوط به یك نوع آن است اما نوع دیگر آن كاملاً مخرّب و مخالف كمال معنوی انسان است و انسان را از سیر و حركت به سوی هدف باز میدارد و موجب تنزل و برگشت به درجه بهائم میگردد.
به قول مولوی
زین قدحهای سور، كم باش مست تا نباشی بت تراش و بت پرست
عشق آن زنده گزین كو باقی است وز شراب جانفزایت ساقی است
هر چه جز عشق خدای احسن است گر شكر خواریست آن، جان كندن است
عشقهائی كز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
هین رها كن عشقهای صورتی تو چرا وابسته هر صورتی
عشق آن بگزین كه جمله انبیاء یافتند از عشق او كار و كیا(2)
حال با این مقدمه كوتاه این سؤال مطرح است كه:
عشق چیست؟ و چه ویژگیهایی دارد و چگونه میتوان عشق حقیقی را از عشق غیر حقیقی باز شناخت؟
عرفا در مورد عشق تعریفهای مختلفی دارند كه ذیلاً به دو نمونه از آن اشاره میشود:
»عشق« عبارت است از علاقه به شخص یا شیئی وقتی كه به اوج شدّت برسد به طوری كه وجود انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق وجود او گردد »عشق« نامیده میشود.(3)
شیخ بهائی در تعریف عشق میگوید: «عشق» یك مفهوم مشكّك و دارای وسعت و كلیّت و عموم و شمول است كه لازمه بیان كلیّه انواع، اقسام، مراتب، درجات آن و تعیین، و تبیین و ویژگیهای هر یك از آنها، اگر از دست كسی بر آید، آن است كه مثنوی هفتاد من كاغذ شود.(4)
«عشق» اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد:
1ـ برخی از آنها از مقوله شهوت (مخصوصاً شهوت جنسی) است كه از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات میباشد. با این تفاوت كه در انسان به علّت خاصّی اوج و غلیان زائد الوصفی میگیرد و بدین جهت نام »عشق« به آن مینهند. ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیّت، جز طغیان و فوران شهوت چیزی نیست. از مبادی جنسی سرچشمه میگیرد و به همانجا خاتمه مییابد. افزایش و كاهشش بستگی زیادی به فعالیّتهای فیزیولوژیكی دستگاه تناسلی و قهراً به سنین جوانی دارد.
جوانی كه از دیدن رویی زیبا به خود میلرزد باید بداند جز جریان مادّی حیوانی در كار نیست. اینگونه عشقها به سرعت میآید و به سرعت میرود، قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناك و فضیلت كُش است. تنها با كمك عفاف و تقوی و تسلیم نشدن در برابر آن است كه به آدمی كمال میبخشد.
2ـ انسان نوعی دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است. بهتر است نام آن را »عاطفه« و یا به تعبیر قرآن »مودّت« و »رحمت« بگذاریم.
این نوع از احساسات است كه انسان را به اوج كمال میرساند. بر خلاف نوع اوّل كه ناپایدار و گذرا است.
در قرآن كریم رابطه میان زوجین را با كلمه »مودت« و »رحمت« تعبیر میكند(5)
و این نكته بسیار عالی است، اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است كه عامل اصلی تنها رابطه طبیعی زندگی زناشوئی نیست؛ رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یكدیگر پیوند یگانگی میدهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت و عشق به معنای حقیقی كلمه است نه شهوت كه در حیوانات هم هست.
مولوی با بیان لطیف خویش، میان شهوت و مودّت تفكیك میكند؛ آن را حیوانی و این را انسانی میخواند. میگوید:
خشم شهوت وصف حیوانی بود مهر و رقّت وصف انسانی بود
اینچنین خاصیّتی در آدمی است مهر، حیوان را كم است، آن از كمی است(6)
فیلسوفان مادّی نیز نتوانستند این حالت معنوی را در بشر انكار كنند.
برتراند راسل میگوید:
«كاری كه منظور از آن فقط درآمد باشد نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجهای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك فرد، به یك مرام یا یك غایت نهفته باشد. عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد كمالی در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد و كاملاً شبیه كاری است كه برای پول انجام میدهیم. برای وصول به این كمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیّات او را از آنِ خود بشماریم.»(7)
اگر بخواهیم برای عشق و عاشقی مثالی بزنیم انصاف این است كه شیعه و مكتب او را برای نمونه یادآور شویم زیرا كه از امتیازات بزرگ شیعه نسبت به سایر مذاهب این است كه:
زیربنای اصلی آن، عشق و محبت است. از زمانی كه نبی اكرمصلی الله علیه وآله این مذهب را پایه گذاری نموده زمزمه محبت و دوستی بوده است. آنجا كه رسول خداصلی الله علیه وآله میفرماید: «علی و شیعَتُهُ هُمُ الفائزون»(8) «علی و شیعیان او رستگارانند».
گروهی را در حبّ علی و پیروی او میبینیم كه شیفته او و عاشق و مجذوب آنحضرت میباشند از این رو تشیّع مذهب و مظهر عشق و شیفتگی و بالندگی است. تولاّی آنحضرت مكتب عشق و محبت است چرا كه عشق به علیعلیه السلام، عشق به پیامبرصلی الله علیه وآله و عشق به پیامبر، عشق به خدا است و عشق به خدا، عشق حقیقی است. به هر حال عنصر محبت در تشیّع دخالت تام دارد. چنانكه خود علیعلیه السلام میفرماید: »اگر با این شمشیرم بینی مؤمنی را بزنم كه با من دشمن شود، هرگز دشمنی نخواهد كرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زیرا این سخنی است كه بر زبان پیامبر امّی جاری گشته است كه گفت: «یا علی، مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمیدارد»(9)
علی مقیاس و میزانی برای سنجش فطرتها و سرشتهاست. آنكه فطرتی سالم و سرشتی پاك دارد از وی نمیرنجد ولو اینكه شمشیر آنحضرت بر او فرود آید و آنكه فطرتی آلوده دارد به او علاقهمند نگردد ولو اینكه احسانش كند. زیرا علیعلیه السلام جز تجسّم حقیقت چیزی نیست.
عاشق نمونه: مردی است از دوستان امیرالمؤمنینعلیه السلام، با فضیلت و با ایمان. متأسفانه در او لغزشی پیدا شد (دزدی كرد) او را نزد علیعلیه السلام حضرت حضرت به او فرمود: دزدی كردی؟! عرض كرد: بله یا امیرالمؤمنین. لذا حضرت حد را بر وی جاری كرد (دست راستش را قطع نمود). دست بریده را به دست چپش گرفت، در حالی كه قطرات خون از آن میچكید از نزد علیعلیه السلام رفت. در بین راه سلمان فارسی و ابن الكرّاء(10) را دید، ابن الكرّاء (خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علیعلیه السلام استفاده كند با قیافهای ملایم و ترحم آمیز جلو رفت و) گفت: دستت را چه كسی بریده است؟ گفت: امیرالمؤمنین، یعسوب دین، زوج بتول (حضرت زهراعلیها السلام) سیّد جانشینان پیامبر، پیشوای سفید رویان قیامت، ذی حقترین مردم نسبت به مؤمنان، امام هدایت... پیشتاز بهشتهای نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان، بخشنده زكات، رهبر راه رشد و كمال، گوینده رفتار راستین و صواب، شجاع مكّی و بزرگوار با وفا علی بن ابی طالبعلیه السلام دستم را برید.
ابن الكوّاء گفت: وای بر تو! دستت را میبرد و این چنین ثنایش میگویی؟ گفت: چرا ثنایش نگویم و حال این كه دوستیاش با گوشت و خونم در آمیخته است؟! به خدا سوگند كه نبرید دستم راجز به حقی كه خداوند قرار داده است و من را از آتش جهنّم رهایی بخشید.
سلمان از این محبت و عشق این مرد علیعلیه السلام را مطلع ساخت.
علیعلیه السلام او را خواست و دست بریده او را به جای خود نهاد و در حق او دعا كرد و از آسمان صدائی بلند شد، عبا را از روی دست بردارید وقتی كه عبا را كنار زدند به اذن خداوند در دست هیچ گونه علامت بریدگی دیده نشد.(11)
این عشقها و علاقهها كه ما اینچنین در تاریخ علی و یاران وی میبینیم، ما را به مسأله محبت و عشق و آثار آن میكشاند.
این است معنای عشق و عاشقی.
اقسام عشق:
به عقیده حكما عشق بر دو قسم است: عشق حقیقی و عشق مجازی نیز بر دو قسم است: نفسانی و حیوانی
الف - عشق حقیقی: عبارت است از بهجت و رضامندی از درك ذات چیزی(12)
(عشق حقیقی در واقع همان ابتهاج ناشی از تصوّر حضور ذات معشوق میباشد، كه منحصر در ذات باریتعالی میباشد زیرا او خیر محض و كمال مطلق است و آن ذات مقدسی است كه هر كس به او پیوست به سعادت ابدی كه غایت عشق حقیقی است نائل میگردد.(13) به عبارت سوّم عشقی كه معشوقش حقیقی است زیرا حقیقت مطلق و جمیل به ذات است و آن همان عشق كاملین به حق است.)(14)
ب - عشق مجازی: یعنی عشقی كه معشوقش مجازی است یعنی جمال و كمالی كه در معشوق هست از آن خود وی نیست، بلكه عاریت است و این نیز بر دو قسم است:
1ـ عشق مجازی نفسانی: عبارت است از علاقه به حسن و شمائل معشوق به منشأش یك نوع سنخیّتی كه بین نفس عاشق و معشوق است میباشد كه بیشتر شیفتگی عاشق، به شمائل معشوق است به لحاظ آنكه آنها را آثار صادره از نفس خویش میدانند و عشق مجازی حیوانی همان است كه هدف وی اعمال شهوات است. از شهوت سرچشمه میگیرد و به شهوت خاتمه پیدا میكند. در اینجا بیشتر شیفتگی عاشق به سیما و شكل و ظاهری معشوق است از قبیل رنگ و شكل اندامها، از امور مربوط به جسم معشوق.(15) عشق مجازی در ابتدای كار به عنوان وسیلهای مطرح است، غیر از آن عشق است كه عارف پس از وصول به حقیقت نسبت به پدیدههای جهان پیدا میكند كه همه چیز را از او میداند و پدیدهها آیینهاند، مظهرند، سایهاند و به هر حال شئون او میباشد. این زبان حال هر عارف آگاه است كه شمس مغربی میسراید:
من كه در صورت خوبان همه او میبینم تو مپندار كه من روی نكو میبینم
نیست در دیده من هیچ مقابل، همه اوست تو قفا مینگری، من همه رو میبینم
هر كجا مینگرد دیده، بدو مینگرد هر چه میبینم از او، جمله بدو میبینم
تو به گیسوش نظر میكنی و، من همه سو تو زگیسو و، منش از همه سو میبینم
می باقی است كه بی جام و سبو مینوشم عكس ساقی است كه در جام و سبو میبینم
گاه با جمله و گه جمله از او میدانم «گاه او» جمله و گه، جمله در «او» میبینم
این مظهر، هر چه اتمّ و اكمل باشد بیشتر مورد عشق و علاقه عارف واقع میشود، و از آنجا كه از دیدگاه عرفان، انسان و بخصوص انسان كامل (معصومینعلیهم السلام) مظهر اتمّ الهی است. نوعی عشق و تسلیم در برابر وی قهری خواهد بود.
و امّا از عفاف و تقوی و عاطفه سرچشمه میگیرد موجب كمال و وصال به محبوب است. اینگونه عشقها توصیه میشود.
كوتاه سخن اینكه: معیار در شناخت عشق حقیقی از غیر حقیقی، منشأ تولد آن است كه اگر سرچشمه عشق شهوت است غیر حقیقی بوده و فضیلت كش است.
ویژگیهای عشق:
عشق آثار و ویژگیهای مختلفی دارد كه به نمونههایی از آن اشاره میشود:
1ـ عشق خاصیّت اكسیر دارد:
كیمیاگران معتقدند كه در عالم، مادّهای به نام «اكسیر»(16) یا «كیمیا» وجود دارد كه میتواند مادهای را به ماده دیگری تبدیل كند. شعرا این اصطلاح را استخدام كردند و گفتند آن اكسیر واقعی كه نیروی تبدیل دارد، عشق و محبت است، زیرا عشق است كه میتواند قلب ماهیّت كند. عشق مطلقاً اكسیر است و خاصیت كیمیا دارد، یعنی فلزی را به فلز دیگر تبدیل میكند. مردم هم فلزات مختلفی هستند:
«النَاسُ معادِنُ كَمعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّهِ.«
عشق است كه دل را دل میكند و اگر عشق نباشد دل نیست، آب و گل است.
هر آن دل را كه سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از مشت گل نیست
الهی! سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی و آن دل همه سوز
2ـ عشق سبب نیرو و قدرت است:
یكی از ویژگیهای مهم عشق این است كه به انسان قدرت و نیرو میبخشد، ترسو را شجاع بار میآورد، یك مرغ خانگی تا زمانی كه تنهاست بالهایش را روی پشت خود جمع میكند، آرام میخرامد، از مختصر صدائی فرار میكند در مقابل كودكی ضعیف از خود مقاومت نشان نمیدهد امّا همین مرغ وقتی جوجه دارد شد، عشق و محبت در كانون هستی اش خانه كرد، وضعش دگرگون میگردد، بالهایی بر پشت جمع شده را به علامات آمادگی برای دفاع پایین میاندازد، حالت جنگی به خود میگیرد، حتی آهنگ فریادش قویتر و شجاعانهتر میگردد. قبلاً به احتمال خطری فرار میكرد اما اكنون به احتمال خطری حمله میكند، دلیرانه یورش میبرد. این محبت و عشق است كه مرغ ترسو را به صورت حیوانی دلیر جلوهگر میسازد.
3ـ عشق از تنبل، زرنگ و از بخیل، بخشنده میسازد:
دختر و پسری كه در زمان تجردشان به هیچ چیزی جز خودشان نمیاندیشیدند هم این كه ازدواج كرده و صاحب فرزند میشوند به كلّی روحشان عوض میشود. آن پس تنبل و سنگین اكنون چالاك و پر تحرّك شده است و آن دختری كه به زور هم از رختخواب بر نمیخواست، اكنون تا صدای كودك گهواره نشین را میشنود، همچون برق میجهد، كدام نیرو است كه لختی و رخوت را برد و جوان را این چنین حسّاس و چالاك و زرنگ ساخت؟ آیا آن جز عشق و محبت چیز دیگری است؟
4ـ عشق قوای خفته را بیدار میكند:
از جمله ویژگی عشق این است كه قوای خفته و نیروی بسته و مهار شده را آزاد میكند و نفس را تكمیل و استعدادات حیرتانگیز باطنی را ظاهر میسازد. عشق تصفیه گر است. صفات رذیله را زایل میكند و خیانتها و ناپاكیها را از بین میبرد و عیار را خالص میگرداند.(17)
به هر حال عشق ویژگیهای دیگری دارد كه پرداختن به آنها فرصت مناسبی را میطلبد.
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم ز آن
گر چه تفسیر زبان روشنگر است لیك عشق بی زبان روشنتر است
چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
عقل در شرحش، چو خر گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم، عشق گفت
علت عاشق، ز علّتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست(18)
پاورقیها:
1) ایران جوان، شماره 161، ص 14.
2) مثنوی معنوی.
3) استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1377 ش، 1419 ه ق، ج 16، ص 250.
4) فلسفه عرفان، با مشخصات قبل، ص 331.
5) وَ مِنْ ایاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً (روم:21.)
6) مجموعه آثار، با مشخصات قبل، ص 252-250.
7) همان مدرك، ص 252.
8) جلال الدین سیوطی در الدُّر المنثور در ذیل آیه 7 سوره بیّنه از ابن عساكر از جابر بن عبداللّه انصاری نقل میكند كه گفت در محضر پیغمبر بودیم كه علی نیز به محضرش میآمد. حضرت فرمود: «وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزونَ یَوْمَ الْقِیامَهِ» یعنی سوگند به آن كسی كه جانم در دست اوست این مرد و شیعیان او در روز قیامت رستگارانند. آن گاه این آیه نازل شد: انَّ الَّذین آمنوا و عملوا الصالحاتِ اولئك هُمْ خیرُ البریَّه.
»كسانی كه ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادهاند، آنها بهترین خلق خدایند.« از وقتی كه این آیه نازل شد اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله هر وقت علیعلیه السلام را میدیدند، میگفتند: »خَیرُ البریّه« آمد.
علامه سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج 20، ص 578.
9) لَوْ ضَرَبتُ خَیشومَ الْمُؤمِنِ بِسَیْف هذا علی اَنْ یُبْغِضَنی، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بِجَّماتِها عَلَی المنافِقِ عَلی اَنْ یُحبِبِّنی ما أحَبَّنی، وَ ذلِكَ اَنَّهُ قُضِی فَانْقَضی عَلی لِسانِ النَّبی الامّی اَنَّهُ قالَ: یا عَلی لا یُبْغِضُكَ مُؤمِنُ وَ لا یُحِبُّكَ مُنافِقٌ« نهج البلاغه، حكمت 45.
10) در بعضی از روایات، »ابن الكوّا« است، بحارالانوار، ج 40، باب 97، ص 281، حدیث 44.
11) فقال ابن الكرّا من قطع یدك فقال امیرالمؤمنین و یعسوب و ختن الرسول و زوج البتول، سیّد الوصییّن و قائدُ الغُرِّ الْمحجِّلینَ وَ اَوْلَی النّاسِ بِالمُؤْمِنینَ عَلی بْنُ اَبی طالب، اِمامُ الْهُدی... اَلْسّابِقُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ، مُصادِمُ الابْطالِ، اَلْمُنْتَقِمُ مِنَ الجُهّالِ، مُعْطی الزّكاهِ... اَلْهادی اِلَی الرِّشادِ وَ النّاطِقُ بِالسِّدادِ، شُجاعُ مَكِّی، جَحْحاحُ وَ فِی...
توجّه: این روایت با توجّه به روایت وارده در بحارالانوار و تفسیر كبیر فخر رازی توأماً نوشته شده است.
فخر رازی، التفسیر الكبیر، قطعه وزیری، الطبعه الثالثه، ج 21، ذیل آیه 12 سوره كهف، ص 88.
بحارالانوار، ج 40، باب 97، ص 281، حدیث 44.
12) و العشق الحقیقی، هو الابتهاج بتصوّر حضرت ذات ما. الاشارات و تنبیهات، لابن سینا، مع شرح نصیر الدین طوسی »ره« و قطب الدین رازی، قم - ایران، دار البلاغه، الطبعه الاولی، 1375 ه ش. ج 3، نمط هشتم، ص 359.
13) فلسفه عرفان، ص 330.
14) مجموعه آثار، ج 7، ص 130.
15) الاشارات و التنبیهات، با مشخصات سابق، ج 3، نمط نهم، ص 383.
16) درباره اكسیر میگوید: »جوهری است گدازنده و آمیزنده و كامل كنننده یعنی مسل را طلا میكند. اتفاقاً در عشق هم هر سه خصوصیت هست، هم گدازنده است و هم آمیزنده و هم كامل كننده.«
17) اقتباس از مجموعه آثار، ج 16، ص 246-244.
18) بدیع الزمان فروزان فر، خلاصه مثنوی، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1373 ه ش، ص 31-32.
نظرات شما عزیزان: